فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب مربوط به روستای حور دیدن فرمایید.
http://www.hur.blogfa.com

قصه عشق

روزی روزگاری، جزیره ای وجود داشت که در آن همه احساسات زندگی میکردند:

شادی ، غم ، دانش ، و سایر احساسات از جمله عشق.

یک روز به احساسات اعلام شد که جزیره غرق خواهد شد.

به همین خاطر همگی قایق هایشان را تعمیر و جزیره را ترک کردند.

عشق تنها کسی بود که باقی ماند. عشق می خواست تا آخرین لحظه ممکن استقامت کند.

وقتی جزیره در حال غرق شدن بود، عشق تصمیم گرفت تا کمک بخواهد.

غنا (ثروت) در یک قایق بزرگ در حال گذر از کنار عشق بود.

عشق گفت: "غنا، می توانی مرا همراه خودت ببری؟" غنا جواب داد "نه، نمی توانم. مقدار زیادی طلا و نقره در قایق من وجود دارد، هیچ جایی برای شما نیست."

عشق تصمیم گرفت تا از خود بینی (غرور) که داخل کشتی زیبایی در حال عبور از کنار عشق بود درخواست کمک نماید: "غرور ، لطفا به من کمک کن!".

غرور پاسخ داد. "من نمی توانم به شما کمک کنم. شما خیس (اشکبار) هستی و ممکن است به قایق من صدمه بزنی،" .

غم نزدیک شد و عشق در خواست کمک نمود: "غم ، اجازه بدهید با شما بیایم".

غم گفت:"آه... عشق ، من خیلی غمگینم و می خواهم تو خودم باشم!"

شادی نیز از کنار عشق رد شد، اما او بقدری خوشحال بود که ندای کمک عشق را نشنید.

ناگهان ، ندایی آمد که "عشق بیا، من تو را همراه خود می برم". ایشان یکی از ریش

سفیدها (ارشدها) بود.

عشق احساس خرسندی و خوشوقتی وافری کرد تا جایی که فراموش کرد حتی نام ایشان (ارشد) را بپرسد.

هنگامی که آنها به خشکی رسیدند، ریش سفید به راه خود رفت. عشق دریافت که زندگیش را مدیون ارشد قوم است. و از دانش (دیگر بزرگ قوم) پرسید:

"کی بود به من کمک کرد؟"

علم جواب داد "وی، زمان بود".

عشق پرسید: "زمان؟" "اما چرا زمان به من کمک کرده؟"

دانش لبخندی حکیمانه زد و پاسخ داد:

"چون که تنها زمان قادر به درک بزرگی عشق است".

"چون فقط زمان قادر است بفهمد عشق چقدر بزرگ است؟"


موضوعات مرتبط: متفرقه

تاريخ : سه شنبه نوزدهم آبان ۱۳۸۸ | 22:13 | نویسنده : |
لطفا از دیگر مطالب مربوط به روستای حورنیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.