فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب مربوط به روستای حور دیدن فرمایید.
http://www.hur.blogfa.com

معرفی مولانا جلال الدین محمد بلخی و آئین سماع

مولانا جلال الدین رومی" یکی از نامهای برجسته تصوف در آناتولی و اندیشمند، شاعر، متصوف و استادی صاحب فضیلت می باشد



مولانا جلال الدین رومی" یکی از نامهای برجسته تصوف در آناتولی می باشد. مولانا به عنوان اندیشمند، شاعر، متصوف و استاد معنوی صاحب فضیلت شناخته می شود. چنین تخمین زده می شود که مولانا در تاریخ ۱۲۰۷( 604 ه‍ ) در شهر بلخ که امروزه در مرزهای افغانستان قرار دارد چشم به جهان گشوده است و از خوارزمشاهیان بلخ است و مانند ابن سينا از هفت سالگي شروع به آموزش زبان فارسي كرد و آن را خوب آموخت و بعدها آن را زبان شعر خود ساخت. در اوان کودکی و همراه پدرش بهاء‌الدین ولد به آسیای صغیر رفت، و در شهر قونیه موطن گزید و در همان شهر به سال 672 ه‍. زندگی را بدرود گفت

او تحصیلات ابتدایی خود را از پدرش "بهاءالدین ولد" که به "سلطان علما" شهرت داشت آموخت. منبع اندیشه هایی که به شهرت مولانا افزوده است، علم تصوفی است که از متصوفان خارج از مدرسه کسب نموده است. مولانا در طول زندگی خود ٥ اثر جاویدان آفریده است. "مثنوی" مهمترین این آثار به شمار می آید. مثنوی هر قدر هم که سبک شعر ادبیات کلاسیک شرق باشد، زمانی که "مثنوی" گفته می شود، "مثنوی مولانا" به ذهن آدمی خطور می کند.

برای درک بیشتر مولانا بایستی در خصوص فلسفه تصوف سخن بگوییم. در غیر اینصورت اندیشه های وی به طور تمام و کمال قابل درک نخواهد بود. تم اصلی و پیام اندیشه و فسلفه مولانا عشق به آفریدگار و آفریده هایش است. در مرکز این فلسفه انسانیت قرار دارد و هدف آن "تربیت انسان" یعنی "دور کردن انسان از خواسته های دنیوی و سوق دادن وی به عشق الهی" است.

فلسفه مولانا کم خوردن، کم سخن گفتن، کم خوابیدن، حاکم شدن به هوای نفس، تحمل اذیت های انسان ها و دوری از انسانهای بد و نزدیک شدن به انسانهای خوب می باشد. به عقیده مولانا خوشبختی انسان در زندگی بی آلایش و به دور از تجملات و دوستی با دیگر انسانها و شکر گفتن نهفته است. مولانا انسانی متواضع بود. او از اماکن پرجمعیت دوری کرده و از بوسیده شدن دستش و سجده کردن کسی در مقابلش بی نهایت ناراحت می شد. او با انسانها نسبت به طبقه اجتماعی شان رفتار نمی کرد بلکه در برابر همه مردم متواضع بود.

برای شناخت بیشتر شخصیت و اندیشه های مولانا می توان از "شمس تبریزی" که تاثیر بسزایی بر شخصیتش داشته سخن گفت. زیرا در غیر اینصورت احتمال دارد مولانا را چنانکه شایسته وی است شناسیم. "شمس تبریزی" که زندگی و حالات روحی مولانا را متحول ساخت، عالمی دانا و پیشرو بود. شمس به مولانا دوری از "من" دنیوی و تصفیه نفس و چشمپوشی از نعمات دنیوی را آموخته بود. دیدار شمس تبریزی و مولانا به عقیده خیلی ها همچون پیوستن دو دریای عمیق علم است.


در سال 645، شمس تبریزی به دست گروهی به قتل رسید. پس از این واقعه، مولوی، مدت مدیدی سوكوار ماند و به اضطراب روزگار گذراند، و یک ربع قرن، به زندگی شاعرانه پرداخت. او که عارفی وارسته و واصلی کامل شده بود، دفترهای گرانبار «مثنوی» را سرود، دیواني ترکی و دیوانی نیز به فارسی ترتیب داد.

غریبی، سراینده و نثرنویس سترگ‌اندیش، خوش قریحه و نیکو بیان آذربایجانی در کتاب تذکره‌ی مجالس شعرای روم[1]، که در زمان شاه طهماسب صفوی و در تبریز تألیف کرده است، ذکری از مولوی دارد که عیناً نقل می‌کنیم:

«... اعلم المحققین و افضل العارفین، فرید الملة و الدّین مولانا جلا‌الدین - قدس سرّه- دورور که عجم ولایت‌لرینده «ملای روم» و روم اقلیمینده مولانا خونکار دئمک ایله مشهور و معروفدور.

اولدورور سردفتر اهل کتاب،

سرّ گفتاریندا عاجزدیر فهوم.

قرمان ولایتینده و قونیه شهرینده واقع اولموشلاردیر، و مرقد پر نورلاری همان آندادیر. مولویلر خانقاهی و موالیلر زیارتگاهیدیر. و آنلارین رتبه‌ی عالیلری، درجه‌ی تعریفدن اعلی و درجه‌ی والیلری رتبه‌ی توصیفدن معلادور. اما چون حقایق اداسیندا اهل دللر آنلارین نظملر گوهرلری ایله رشته‌ی جانلارینی مگوهر و خاطر عاطرلرینی اولارین اشعار دقایق شعارلری فحواسی ایله معطر و منور قیلیرلار، بومختصر اول طوطی شکرستانِ حقیقت اسم شریفی ایله ابتدا قیلیندی... و تورکی اشعاریندان بومطلع و حسن مطلع دوازده امام علیهم السلام اوصافین یازدیغی بندلردندیر:

اولار کیم بنده‌ی خاص خدادیر،

محب خاندان مصطفا دیر.

حقیقت کعبه‌سینین قبله گاهی،

امام و پیشوامیز مرتضادیر.[2]

و بو بیت داخی درویشلر پندی ایچون اول بولبول گلستان ارم نطق جانبخشیندن وارددیر که اهل گفتار اشعارلرینه بو بیت ایله رونق وئریب، ترجیع بند قیلمیشلاردیر:

دینمه، کؤزت، باقما، چاپار يونما هئچ،

رند جهان اول، یوری دوقونما کئچ».

از همین اشاره‌ی اندک، درمی‌یابیم که مولوی رومی را دیواني به ترکی بوده است. این دیوان که بخشی از آن به ذکر مناقب ائمه‌ی معصومین علیهم ‌السلام- اختصاص داشته است، حاوی اشعار پر طنین و پر شور و جذبه‌ای نیز بوده است که صوفیان و دراویش، ابیات آن را به صورت ترجیع‌بند در‌آورده بودند و در محافل خاص خود با جذبات عرفانی اجرا می‌کردند.ی

غریبی، قطره‌ای از دریا است. طیف وسیعی از شعرا و تذکره‌نویسان تاریخ ادبیات ترکی، از دیوان ترکی مولانا سخن گفته‌اند و بسیاری از شاعران، اشعار ترکی وی را استقبال و تضمین کرده‌اند که ما اکنون برخی از آن تضمین‌ها و استقبالیه‌ها را در دست داریم.

حتی شعرای غیر صوفی و سرایندگان رسمی دربار عثمانی هم به استقبال بسیاری از غزل‌های ترکی مولانا شتافته‌اند. چنان‌که باقی، شاعر معروف قرن یازدهم، غزل معروف خود به مطلع:

مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه،

فتنه‌لی آلا گؤزلر چون اویخودان اویانه.

 

را در استقبال از یک غزل ملمع مولوی و با استفاده از مصرع‌های آن سروده است. آن غزل چنین شروع می‌شود:

ماه است نمی‌‌دانم خورشید رخت یا نه،

بو آیریلیق اودونا نئجه جیگریم یانه؟

 

شعرای مسلمان، گذشته از استقبال اشعار مولانا، به شرح و تفسیر ترکی مثنوی پرداخته‌اند. چنان‌که زیباترین ترجمه‌های ترکی را از این آثار عظیم ادب فارسی در دست داریم. از آن میان می‌توان به ترجمه‌ی بسیار دل‌انگیز نحیفی اشاره کرد که در قرن دوازدهم به فرجام رسیده است.[3] این ترجمه چنین آغاز می‌شود:

دینله نی‌دن کیم حکایت ائتمه‌ده،

آیریلیقلاردان شکایت ائتمه‌ده.

دئر قامیشلیقدان قوپاردیلار منی،

ناليشیم زار ائیله‌دی مرد و زنی.

شرحه شرحه ائیله‌سین سینه‌م فراق،

ائیله‌ییم تا شرح درد اشتیاق.

هر کیم اصلیندن اولا دور و جدا،

روزگار وصلی ائیلر مقتدا.

من که هر جمعیتین نالانیام،

همدم خوشحال و بد حالانیام.

هر کیشی زعمینجه منه یار اولور،

صحبتیمدن طالب اسرار اولور.

سیرریم اولماز ناليشیمدن گر چه دور،

لیک یوق هر چشم و گوشا فیض نور.

بیر بیریندن جان و تن پنهان دگیل،

لیک یوق دستور رؤیت جانا، بیل!

اولدو آتش صیت‌نی، سانما هوا،

کیمده بو آتش یوخ‌ایسه، حیف آنا.

 

 

شیخ غالب شاعر صوفی مسلک دو قرن پیش نیز، خود را پیرو و شاگرد مولانا می‌دانست. بارها نام او را در دیوان خویش آورده است و از محتوای بسیاری از غزل‌های او پیدا است که به استقبال مولانا شتافته است. مثلاً:

سر بسر اشعار غالب دلپذیر اولسا، نه‌وار؟

هر سخنور مظهر احسان مولانامیدیر؟

 

و یا:

ره مولوی ده غالب، بو صفتله قالدی حیران،

کیمی ترک نام و شانه، کیمی اعتباره دوشدو.

 

و یا:

حضرت مولویده دیر شرح و شفاسی غالبین،

صرف نگاه ائدیب عبث شرح شفایه نئله‌ییم؟

 

به هر انجام، آنچه از میراث گرانبهای آفرینش مولوی رومی به زبان ترکی تاکنون به دست ما رسیده است، بسیار کمتر از آن چیزی است که در تذکره‌ها و دواوین شعرا به آن اشاره می‌شود. اما همین آثار اندک نیز حکایت از تسلط ماهرانه و استادانه‌ی مولانا به دقائق و ظرایف زبان ترکی دارد.

مرحوم نهاد سامی بانارلی معتقد است مولوی نخستین کسی است که در آسیای صغیر، دیواني به زبان ترکی ترتیب داده است.[4] وی در این باب می‌گوید:

« جلال‌الدین مولوي رومی  گر چه اغلب آثار خود را به فارسی سروده است- از نخستین شاعران ترکی گوی آسیای صغیر به شمار می‌رود. در عصر او، عنصر مسلمان که اغلب ترک زبان بودند، در آسیای صغیر فزونی می‌گرفت و این زبان عالم اسلام در آن دیار فراگیر می‌شد.»[5]

تاکنون درباره‌ي نژاد و تبار مولانا، تحقیقات فراوانی انجام پذیرفته است. گروهی به اثبات رسانده‌اند که وی ترک نبوده و تاجیک بوده است. و عده‌ای نیز با استناد به برخی از اشعارش سعی کرده‌اند ترک بودن مولوی را معلوم سازند. مثلاً با استناد به این رباعی معروف:

بیگانه مگوئید مرا، زین کویم،

در شهر شما خانه‌ی خود می‌جویم.

دشمن نی‌ام ار چند که دشمن رویم

اصلم ترک است اگر چه هندی گویم.[6]

 

گویند اگر چه مولانا از تبار ترکان خوارزمشاهی بوده است، لکن سیه چرده بوده و چهره‌ای شبیه تاجیک‌ها داشته است و این رباعی را در پاسخ کسانی که به او «بیگانه» و مغول می‌گفته‌اند، سروده است.[7]

همچنین به ابیاتی مانند:

ترک آن بود کز بیم او، ده از خراج ایمن شود،

ترک آن نباشد کز طمع سیلي هر قوتسوز خورد.

                  ***

یک حمله و یک حمله، کامد شب تاریکی،

ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی.

                  ***

ترک تویی، ز هندوان چهره‌ی ترک کم طلب،

زان که نداد هند را صورت ترک تانگری.[8]

                  ***

خمش کن کز ملامت او بدان ماند که می‌گوید،

زبان تو نمی‌دانم، که من ترکم، تو هندویی.

 

استناد می‌کنند و او را ترک و ستاینده‌ی ترکان می‌دانند. اما واقعیت آن است که مولوی هیچ‌گاه تفاخر نژادی ندارد. او انسان عاشقی است که زبان باطن می‌داند و اگر جایی ترک بودن خود را به رخ می‌کشد و ترک و ترکی را در مقابل هندو و تاجیک و عجم قرار می دهد و ترکی ستایی می‌کند، و منشأ نژادی خود را بر زبان جاری می‌سازد، در جایی نیز می‌گوید:

اگر تات[9] سان، اگر روم ‌سان، اگر تورک،

زبان بی‌زبانان را بیاموز.[10]

 

و حتی تشتّت‌های مذهبی و عقیدتی زمان خود را هم نفی می‌کند، دین خود را دین خدا و ملت (= شريعت) خویش را ملت خدا می‌داند و خود را از هر گونه قید تباری و نژادی رها می‌سازد:

ملت عشق از همه دین‌ها جداست،

عاشقان را ملت و مذهب خداست.

 

البته در تسلط مولوی به زبان ترکی شکی نیست. حتی او در شعر فارسی نیز، بیانی ترکی دارد و بسیاری از تعابیر و اصطلاحات ترکی را به فارسی برمی‌گرداند. به دیگر سخن، او به ترکی می‌اندیشد و به فارسی می‌سراید. مانند مصراع اول این بیت:

ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو،

آیی به کلبه‌ی من و گویی که: گل برو!

 

که تعبیر «چه گردد؟» دقیقاً ترجمه‌ی «نه‌اولار؟» ترکی است و ساختار جمله، حکایت از خط فکری ترکانه دارد. اما عظمت روحی وی بسیار برتر از این مباحثات و مناقشات ملی‌گرایانه است که محصول منحوس قرن ما و میراث شوم دوران ستمشاهی است.

زنده یاد عبدالباقی گولپینارلی، یکی از پژوهشگران سخت کوش زندگی مولانا، که در تحلیل‌های تاریخی و ادبی شیوه‌ای خاص دنبال می‌کرد، معتقد بود که مولانا مردم آناتولی و اطرافیان خود را در قونیه با نام «یونانیان» مشخص کرده است که با اصطلاح «مردم سرزمین روم» مترادف است. و این بیت را شاهد آورده که:

از خراسانم کشیدی تا بر یونانيان،

تا در آمیزم بدیشان تا کنم خوش مذهبی.[11]

 

آن مرحوم می‌گوید:

«تحقیق در اصل و نژاد حکیمی چون مولانا که تنها به انسانیت و انسان می‌اندیشد و هم از این رو به انسانیت وابسته است، تلاشی جز برای محدود ساختن وی در درون چارچوبه‌ای تنگ نیست، این کار نیز کار ناممکنی است[12]

واقعیت این است که پس از سلجوقیان و در حمله‌ی مغول،‌ بسیاری از ترکان خراسان و خوارزم به آناتولی کوچیدند و آن، وقتی روی داد که تركان خوارزمشاهی ایران پس از پایداری دليرانه‌ای در مقابل سیل بنیان کن سپاهیان مغول، به سبب خیانت بومیان و گبران،‌ شکست خوردند و گروه گروه به آسیای صغیر کوچ کردند.

در میان این کوچندگان، شعرا و دانشمندان فراوانی بودند که خود را خراسانی می‌دانسته‌اند. چنان‌که خواجه دهانی[13] و نیز حاج بکتاش ولی چون مولانا از ترکان خراسان بزرگ بودند.

اما در باب گويش تركي مولوي بايد اشاره كنم كه گرچه وي خود تعلق به تركان خوارزمشاهي داشته، ولي در محيط سلجوقي آناتولو باليده و زيسته است. از اين رو، در كتابت تركي گويش آناتولي كهن را كه با گويش تركي آذري كهن قرابت و اشتراك داشته، لحاظ كرده است. اما، رگههاي تركي ‌خراساني را ميتوان در گويش وي يافت.

مرگ از نظر مولانا که در مورد زندگی "خام بودم، پخته شدم، سوختم" می گوید تولد دوباره و حیات واقعی است. به عقیده مولانا روح انسان قبل از اینکه به دنیا بیاید زندگی آزادانه و خوشبختی داشته و با آمدن به این دنیا جسمش اسیر شده است. جلال الدین رومی بر این باور است که پس از مرگ به عشق واقعی و ابدی اش الله و در نتیجه زندگی بی انتها خواهد پیوست. به همین خاطر مولانا به روز مرگ "روز عروس" و به لحظه مرگ و پیوستن به خدا "شب عروس" می گوید. او به دوستانش وصیت می کند که از مرگ هراسی نداشته باشند.

پس از مرگ مولانا پسرش در آناتولی طریقتی به نام "مولوی گرایی" تشکیل داد. "مولوی گرایی" پس از تاسیس دولت عثمانی در آناتولی توسعه یافته و از سوی دولت مورد حمایت قرار گرفت. "مثنوی" مولانا به عنوان کتاب درسی در مدارس تدریس گردید.

زمانی که از مولوی گرایی سخن می گوییم، باید از "آیین سماع" که یکی از عناصر اصلی این طریقت است سخن به میان آوریم. زیرا "سماع" در مولوی گرایی به منزله راهی برای پیوستن به خدا، با او یکی شدن و رسیدن به حقایق الهی است. می توان گفت "سماع" قدمی در راه رسیدن به عشق الهی و رقص عبادتی مملو از عناصر آیین و دعا می باشد. برای مولانا "سماع" محدود به زمان، مکان و قانون خاصی نیست. او در تمامی لحظاتی که تمامی ذرات وجودش را احساس کرده، با عشق الهی به جوش امده، به رقص سماع پرداخته است. آیین سماع مولوی گرایی در سال ۲۰۰٥ از سوی سازمان یونسکو به عنوان میراث فرهنگی شفاهی معرفی گردید.

علیرغم گذشت ۸۰۰ سال از تولد مولانا جلال الدین رومی، اندیشه ها و تفکرات وی هنوز هم چراغ دل و راه انسانها است. اشعار وی هر انسانی را در هر زمان و مکانی مورد خطاب قرار می دهد. فلسفه عشق و زندگی مولانا از آن دوران تاکنوننه تنها توجه ملت ترک را به خود جلب کرده بلکه مورد توجه انسانها از چهار گوشه جهان از هر دین و فرهنگی قرار گرفته است. هنرمندان بسیاری از گوته شاعر آلمانی گرفته تا موریس بژار استاد رقص تحت تاثیر مولانا قرار گرفته اند. که این تاثیر امروزه نیز ادامه دارد. شمار زیادی متفکر و نویسنده به نظر "ایرن ملک اوف" تورکولوگ فرانسوی مبنی بر اینکه "اگر ملل دنیا آثار مولوی را به زبان خود ترجمه کرده و مطالعه کنند، چیزی به نام بدی، جنگ، کینه و نفرت در دنیا باقی نخواهد ماند" جای داده اند.

مولانا می گوید: "در این خاک ها چیزی جز تخم مهر و محبت نمی کاریم. ما در این مزرعه عاری از بدی ها تخم دیگری نمی کاریم." این پیام مولانا جلال الدین رومی که هدفی جز برقراری مهر و محبت و صلح و دوستی در بین انسانها ندارد، در دنیای امروزی بیش از هر زمان دیگری مورد نیاز بشریت است. پیام و توصیه های مولانا برای انسانها از هر دین و فرهنگی راه صلح و همزیستی را نشان می دهد.


موضوعات مرتبط: ادبیات وآداب وسنن دهستان

تاريخ : جمعه بیست و نهم آذر ۱۳۹۲ | 15:40 | نویسنده : هور اوشاغی |
لطفا از دیگر مطالب مربوط به روستای حورنیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By Slide Skin:.