رساله ی کوچک جامعه شناسی مبنی بر مشا هدات از روستای تیفیه وبررسی انتقادی از مسائل اجتماعی کنونی درایران.
*جغرافیای طبیعی مکانی (به طور کلی):
روستای تیفیه:روستائی است که دردامنه ی رشته کوه های باغرو(طالش) قرار داردومردم آن باشرایط سخت محیطی ،خودشان را انطباق داده اند.واین سخت کوشی درزندگی ومحل زندگی شان متجلی است.
دامداری وکشاورزی از مشاغل آن هاست ودرکنار آن به باغداری به خصوص در دره هایی که از آن رودهای فصلی هم می گذرد وباغات آن بیشتر گیلاس وآلبالوبوده ودر کنارش به زنبور داری نیز مشغول هستند.
روستاهای همجوار آن روستا های حور ،رز، سقزچی وقزل قیه وایریل هستند که از توابع شهرستان نمین-بخش ویلکیج جنوبی محسوب می شوند.
قدمت این روستا:
هرچند که من این مناطق را می شناسم. وخودم در یکی از روستاها ی همجوار آن (روستای سقزچی)، بزرگ شده ام. از ریش سفیدان وپدر بزرگم که خودش از ریش سفیدان روستای ما به حساب می آیند، در مورد روستای تیفیه بارها شنیده ام وبا این که تا به حال به آنجا نرفته بودم ودقیق هم نمی توانم در موردش اظهار نظر بکنم،ولی پدران اهالی آن روستا تقریبا 90 یا100 سال پیش از دهستان حور که اکثرا شیعه مذ هب اثنی عشری بودند وبا عده ای از طایفه ی سنی اختلافاتی مذهبی وطایفه ای داشته اند ودرنتیجه ی این اختلافات ودرگیریها،جدا شده وبه حاشیه کشیده می شوند ودر بالای دامنه کوه (نسبت به دهستان حور)،استقرارمی یابند وخودشان خانه هایی رامی سازند وبا افزایش تعداد فرزندان و در نتیجه جمعیت شان روستای تیفیه که مذهب شان سنی بودند شکل می گیرد.که این مسائل خود اهمیت وتاثیر فرهنگ وارزش های مذهبی وکارکرد ونقش مهم آن را درشکل گیری آن روستا ،درآن زمان ، نشان می دهد.و هم چنین غلبه ی اکثریت بر اقلیت.
*مشکلات :
1- برخي تبعیض هاي قومی ومذهبی:با توجه به اظهار نظر پزشک آن روستا ،که احساس تبعیض می کرد وناراحتی ایشان از مسائل واختلافات مذهبی (شیعه وسنی) ،کاملا از سخنانش آشکار بود.
2- اقتصادی: با توجه به این که این مشکل فقط مربوط به آن روستا نبوده ودر همهی روستاها به شکل هایی مختلف وجود دارد که این مشکل از سایر مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی، محیطی و... تاثیر پذیرفته وهمچنین تاثیر اقتصاد وشیوهی زندگی شان بر مسائل اجتماعی،سیاسی وفرهنگی و... را جلوه گر می نماید.
*مشکلات اقتصادی روستا ها به طور کلی:
اقدامات وبرنامه ریزی هایی که،چه قبل از انقلاب وچه بعدازانقلاب که ظا هرا رفاه وآسایش وعمران وآبادانی را برای روستا ها برده، ولی روستا که زمانی اقتصادی خودکفا داشت و زمانی شهرها به روستا ها وابسته بودند، اقدامات وسیاست های نوسازی ومدرنیزاسیون ،روستاها را وابسته به شهرها وبازار کالاها وخدمات کرده است. وبه گونه ای که کشاورزان درمناطق روستایی ازنوسانات قیمت در بازاربه شدت تحت تاثیر قرار می گیرند. (مانند ورشکستگی سیب زمینی کارن روستایی به دلیل افت شدید قیمت سیب زمینی در بازار در دو، سه سال پیش) مسائلی از این قبیل که ناشی از مسائل آشفتگی بازار داخلی ما ومشکلات سیاسی ما با آمریکا وغرب وتحریم اقتصادی علیه ایران و... است.
به گفته ی یکی از محققان، کشاورزان روستایی در کشورهای جهان سوم مانند کشورما، مقروض به دنیا می آیند، مقروض زندگی می کنند، می میرند درحالی که قرض دارند. درحالی که در کشورهای توسعه یافته به علت شرایط تاریخی – اجتماعی-سیاسی-فرهنگی - اقتصادی وجغرافیایی و... وضعیت برعکس است.
تاثیر فرهنگ مادی وتجمل گرایی شهرها، در روستا ها می تواند براقتصاد وهمین طور بر سرنوشت روستاها تاثیر ونقشی بسیار مخرب گذاشته وبه نوعی تاثیر مصرف گرایی وتجمل گرایی وبه طور کلی فرهنگ وارزش مادی که با قناعت ورزی روستائیان وحتی عشایر درتناقضی شدید است، برای مردم روستائی وعشایری بدتر از مردم شهرها خواهدبود.(چون منابع تولیدی درروستا ها بیشتر طبیعی ومحدود است وبیشتربه شکل سنتی ونیمه سنتی تولید می کنند ودرحالی که فقط جواب گوی نیازهای اولیه ی آنها نیست، چه برسد به این که نیازهای جدیدی مانند تجملات، فرهنگ مصرف گرایی ومصرف زدگی شهری نیز درآن جا شکل بگیرد.) و درنتیجه باعث شکل گیری وگسترش وافزایش شدت فقر و دور باطل فقر در روستاها شده و افزایش مهاجرت از روستا به شهرها وخالی از سکنه شدن روستاها خواهدبود. مانند روستای ما(سقزچی)،که جوانان بعداز ازدواج نه فقط به شهرهای استان، بلکه به استانهای شمالی واستان تهران مهاجرت می کنند.که علتش همین فقر و... است.
(چون منابع تولیدی در روستاها بیشتر طبیعی و محدود است و بیشتر به شکل سنتی و نیمه سنتی تولید می کنند و فقط جواب گوی نیازهای اولیه ی آن ها نیست چه برسد به این که نیازهای جدیدی مانند تجملات و فرهنگ مصرف گرایی و مصرف زدگی شهری در آن جا شکل بگیرد.) و در نتیجه باعث شکل گیری و گسترش و افزایش شدت فقر و دور باطل آن در روستاها شود.
روابط اجتماعی در اجتماع روستایی تیفیه:
با توجه به این که این ده، از جمعیت کمی برخوردار بوده و در نتیجه محدود بودن جمعیت آن، می تواند در فرهنگ و روابط اجتماعیشان تأثیر گذاشته، و به نوعی شکل کامل اجتماع روستایی را به آن ببخشد، روابط بسیار نزدیک چهره به چهره و خانوادگی، شخصی و سنتی و غیر رسمی و به حالتی که جامعه شناس آلمانی (فردیناند تونیس) ، آن را ساخته و پرداخته (گماینشافتی) است. و هم چنین به علت طایفه بودن مردم آن داشتن یک ریشه از گذشته تا به امروز این مسئله می تواند در شکل نوعی عصبیت در آن ها بروز کند. و به نوعی از هم در مقابل افراد خارج روستایشان دفاع کنند، ولی با این توضیح که ظاهراً این گونه به نظر می رسد ولی با تأثیری که محیط شهری و مخصوصاً فرهنگ گزلشافتی (به قول فردیناند تونیس)، حاکم بر روابط اجتماعی شهری ما متأسفانه، در روستای ما (سقزچی) و دیگر روستاهای همجوار اعم از دهستان حور و روستای رز، ایریل و قزل قیه داشته و ارزش فرهنگ اصیل روستایی که باعث کارکرد تعاون و همکاری و نظم اجتماعی و صمیمیت و احساس مسئولیت نسبت به هم را تغییر داده و این تغییرات می تواند در روستای تیفیه که سنی مذهب اند تأثیری عمیق خواهد گذاشت، با توجه به این که بچه های آن ها هم بعد از اتمام دورهی ابتدائی در دوره های راهنمائی و دبیرستان در دهستان حور به تحصیل شان ادامه می دهند.
و این می تواند در تغییر ارزش و فرهنگ آنان تأثیر بگذارد.
البته این را اضافه کنم قیاس روستای ما (سقزچی) با قریه ی تیفیه ممکن است اشتباه باشد چون همه ی اهالی روستای سقزچی خودشان سقزچی الاصل نیستند و از روستاها و شهرهای دیگری به روستای ما مهاجرت کرده و در آن سکونت یافته اند و این در حالی است که همه ی مردم روستای تیفیه بومی منطقهی خودشان هستند و هیچ غریبه ای و خانواده ای خارج از قوم شان به آن مهاجرت نکرده و این مسئله می تواند در نوع و ساخت روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تأثیری عمیق گذاشته و روستای سقزچی و تیفیه را با هم در تمایز آشکار قرار دهد.
از مقایسه ی این دو روستا من به این نظر و نتیجه می رسم که تفاوت جوامع با هم دیگر، در تفاوت تکامل تاریخی و روند تدریجی شکل گیری آن جوامع در طول تاریخ نهفته است. در این جا روستای تیفیه به یک شکلی بوجود آمده و در حالی که روستای سقزچی به شکلی دیگر و متفاوت با روستای تیفیه، شکل گرفته است و بنابراین می تواند در فرهنگ و ساخت روابط اجتماعی این دو روستا تفاوت ایجاد کند.
پزشک آن روستا:
ایشان را دو سه بار در روستایمان از دور دیده بودم و با پدرم و بعضی از اهالی روستایمان آشنایی دارند و حتی بعضی اوقات با هم رفت و آمد هم دارند. از پدرم در مورد ایشان مسائلی را شنیده بودم ولی ایشان را از نزدیک ملاقات نکرده بودم و حرف هایشان را نشنیده بودم و لذا ملاقات نزدیک ایشان برایم بسیار جالب بود. با توجه به نوع فرهنگ و ارزش ما این که یک پزشک در روستایی دور افتاده زندگی می کند، بسیار جالب و غیر عادی به نظر می رسد واقعاً ایشان با این که پزشک اند نمی آیند در شهر پزشکی کنند. چرا؟! این موضوع را می توان تحلیلی جامعه شناختی کرد. و هر چند که ممکن است درست نباشد.
همان طور که قبلاً گفتم جامعه و فرهنگ ما، اکثراً شیعی است و اهل تسنن در اقلیت اند.
در اینجا سوالی پیش می آید اگر ایشان واقعاً در شهر اردبیل یک مطب داشت و حتی با وجود ماهر بودن در پزشکی شان چقدر از هالی شهر ما با وجود این که ایشان سنی مذهب اند، به ایشان مراجعه می کردند؟ و جالب این که اخیراً حتی به ایشان مجوز پزشکی هم صادر نمی گردید و ایشان به دلیل تحصیل در باکو و آمدن به آن روستا که غیر عادی به نظر می رسید دچار سوء ظن قرار گرفته بودند.
در این سوء ظن ها و غیر عادی جلوه دادن این موضوع یعنی (زندگی کردن آن پزشک در روستا) خودش یک مسئله جالب جامعه شناختی جامعه ی ما، می تواند باشد. و این که:
1- کسی که تحصیل می کند باید در شهرها زندگی بکند و این خودش یک کلیشه و انگاره ای منفی از سوی شهری ها به مردم روستا و روستاهاست. (انگ بی سوادی زدن به روستائیان) و سایر واقعیت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی که در این جا مقدور نیست همه ی آن ها را ذکر کنم.
2- فرهنگ آقایی و سروری در جامعه ما و شهر و روستاهای ما وجود دارد و کارهای روستایی مانند کار کردن در طویله و یا دامداری و کشاورزی و حتی کارگری متأسفانه بی ارزش شده است. در حالی که دین اسلام و حتی حکمای ما کار را به عنوان مسئله ای با ارزش می دانسته و می دانند. (این کار هست که انسان را می سازد و تنبلی و بیکاری انسان را مریض می کند.)
3- تغییرات و تبدیل شدید اجتماعی و فرهنگی و ارزش جامعه ی ما از سوی ارزش ها و فرهنگ دینی به سوی ارزش های مادی و ثروت و هم چنین پست و مقام در جامعه ما که متأسفانه به شکل هدف در آمده اند و از وسیله بودن خارج شده اند.
4- مصرف زدگی و فرهنگ مصرفی و تجمل گرایی و ظاهر بینی ما.
5- وجود فرهنگ تبعیض ، با توجه به گفته هایی که ایشان مبنی بر ناراحتی شان از مطرح شدن و مطرح کردن تفاوت ها و تأکیدهای اختلافات مذهبی (شیعه و سنی) که داشتند احساس شدید تبعیض ایشان را می رساند. با وجود این که ایشان پزشک ماهری هم باشند، ولی متأسفانه این نوع تبعیض و تعصب مذهبی، اجازه نمی دهد که ایشان در جامعه به کار اصلی شان مشغول شوند و این مسئله هم می تواند یک عامل اساسی در عقب ماندگی جامعه ی ما باشد. یعنی اگر افرادی مثل ایشان در جامعه ی ما هر چند که قابلیت دارند ولی به خاطر تبعیض از قابلیت و توانمندی ایشان استفاده نمی شود و این خود منجربه هدر رفتن نیروهای انسانی متخصص مثل ایشان شده و حتی در مواردی هم ممکن است به انحرافاتی در صورت شدید بودن این مسئله، منجر شود. پس برای پیشرفت جامعه، ما باید از تمام نیروهای انسانی مان در جای مناسب خودشان استفاده و بهره ببریم.
در حالی که در کشورهای پیشرفته، مهم این نیست که فرد، چه مذهبی داشته باشد یا از چه قومی باشد ، مهم این است که چقدر کارآیی و دانش و مهارت دارد و می تواند به جامعه کمک کند از آن فرد در جای مناسب خودش استفاده می کنند و این خود توزیع نامناسب نیروی انسانی در جامعه ی ما نشان می دهد که باعث عقب ماندگی جامعه ی ما شده است. من امیدوارم در این جا به سوال جامعه شناختی در حد تجربه ی اندک و در حد بضاعت دانش جامعه شناختی خود پاسخ گفته باشم.
انتقاد و نتیجه گیری از شرایط کنونی جامعه به طور کلی:
از مشاهداتی که از آن روستا و سایر روستاها و شهرها داشته ام و از این شرایط نتیجه می گیرم که مهم این نیست که یک فرد که باشد و چه سمتی داشته باشد؟ فرمانده باشد یا فرمانبردار، بلکه مهم خدمت به همنوعان خود و داشتن روحیه ی از خود گذشتگی و روحیه ی جمعی است و ارزش قائل شدن به جامعه و مردم، و مهم نیست که چه کار می کنیم؟ و کدام کار را؟ و تمامی کارهای اقتصادی که از طریق تلاش و کوشش و زحمت برای برداشت محصولی که برای اقتصاد جامعه ارزش افزوده تولید می کند یا یک کارآفرینی که برای تبدیل سرمایه های راکد به سرمایه ی مولد در تلاش است، در جای خودشان با ارزش است. از کارگر گرفته تا کشاورز و تا کارفرما و کارمند و تا رأس جامعه و هم چنین پژوهشگر و دانشمندی که در جهت تولید علم و در جهت علمی و فرهنگی فعالیت می کند همه در جای خودشان با ارزش اند و نباید بین این ها هیچ تفاوتی در جامعه قائل شد.
ولی متأسفانه واقعیات اجتماعی کنونی جامعه ما چیز دیگری را نشان می دهد به گونه ای که بسیاری از مسائل جامعه ما از ساخت روابط اجتماعی سرچشمه می گیرد.
هر جا که این ساخت عمودی باشد، عدهای که در بالا هستند، احساس فخر و قدرت می کنند و مایلند فقط به دیگران دستور بدهند و دیگران به دستورات آن ها عمل نمایند (مانند یک خیابان یک طرفه).
آن ها جز این عادت ندارند و هر جا با خلاف این عادت و عدم پیروی از دستور مواجه شوند، سخت بر آشفته می شوند. در مقابل، افرادی که در پایین قرار دارند، احساس حقارت و شکست کرده و در ظاهر بله قربان می گویند ولی در باطن از چنان تنفر انزجار شخص ما فوق در دلشان دارند و در موقعیت مناسب خودش مانند باروت منفجر شده و مافوق کر اصلاً انتظار نداشته این اتفاقات بیفتد ولی کاملاً مبهوت مانده از این کار زیر دستان خودش ولی در مقابل این نوع ساخت، ساخت روابط اجتماعی به شکل افقی، در یک گروه یا جامعه افراد به یکدیگر علاقه ی قلبی و الفت پیدا کرده و بدون هیچ چشم داشتی، با جان و دل در جهت رسیدن به هدف جامعه و گروه می کوشند.
در یک جامعه ی ایده آل ساخت روابط اجتماعی بیشتر از نوع افقی است در هنگام انقلاب و جنگ این نوع نظام در بیشتر شئون جامعه وجود داشت. اگر در هر اداره ای رئیس با کارمندان رفتاری صمیمانه و قلبی داشته باشد در هنگام رفتن یا کنار گذاشتن او کارمندان ناراحت می شوند.
در جبهه های جنگ نیز چنین بود همه چه فرمانده و چه سرباز با هم یکی و برادر بودند و مهم پست و مقام نبود ما باید این روحیه را و فرهنگ و این نوع ساخت و نظام اجتماعی را حفظ می کردیم و در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی از آن بهره می بردیم ولی متأسفانه با اقدامات بعدی از آن مثلاً سیستم درجه بندی و عمودی فعلی در نظام سیاسی به گونه ای دستوری از بالا به پایین صادر می شود و پایین باید از دستورات بالایی پیروی کند و هم چنین نه فقط ارزش های اجتماعی تغییر کرده و ارزش شده ثروت، بلکه پست و مقام نیز از وسیله بودن برای خدمت به مردم و جامعه خارج شده و به عنوان ارزش و هدف درآمده در نتیجه ی این وضعیت و هم چنین مختل شدن روابط اجتماعی و پیچیدگی آن، کارکرد روابط اجتماعی که بر طرف کردن نیازها و (ارضاء نیازهای افراد جامعه) است، در وضعیت آشفتگی در روابط اجتماعی برعکس شده و مانع ارضاء مشروع نیازها خواهد شد. و در این موقع افراد جامعه در مقابل هم قرار می گیرند مانند ادارات دولتی ما، این ادارات برای چه بوجود آمده اند؟! برای تأمین نیازهای مردم ولی در این وضعیت کار افراد در این ادارات بیشتر گیر می کند تا حل می شود و لذا می بینیم که افراد مراجعه کننده از وسایل دیگری برای حل مشکلاتشان (پول و پارتی) استفاده می کنند و این گونه روابط اجتماعی آشفته، کل جامعه را به انحراف کشیده و اقتصاد و فرهنگ و... را نیز مضمحل خواهد کرد تا ما امروز این مشکلات را حل نکنیم و این فرهنگ استبدادی را ریشه کن نکنیم نمی توانیم جامعه ای سالم داشته و پیشرفت کنیم. و در جا خواهیم زد و کل نیروهایمان به هدر رفته و در جهت دشمنی و تعارض و تضاد با یکدیگر قرار خواهد گرفت، پس امروز باید این ساختار و سیستم را باید اصلاح کرد و فردا دیر است.
انتقاد از شرایط فرهنگی و چگونگی انتقال ارزش ها و فرهنگ به نسل جوان:
(انتقاد از سیستم کنترل اجتماعی):
ما می گوییم که کنترل درونی (وجدان اخلاقی و اجتماعی) مهم تر از کنترل بیرونی است ما باید به این مسئله فکر بکنیم که ما چقدر و با چه شیوه ای می توانیم این کنترل درونی که مهم تر است و هزینه ی کنترل و اداره ی جامعه را پایین آورده و جامعه را در مسیر صحیح خود هدایت می کند و چرخ های جامعه را به شکلی روان حرکت می دهد را بوجود بیاوریم؟
یکی از ارزش ها و فرهنگ هایی که از گذشته و تاریخ به ما رسیده است ارزش و فرهنگ دینی (مذهب اسلام) است و ما مسلمانان از گذشته (از دوران جنگ های صلیبی تاکنون با غرب و مسیحیان در حال تضادی شدید و تقابل هستیم) و به این ترتیب غرب در حال مبارزه با فرهنگ اسلام و مسلمانان است. و این به گونه ای است که نظام سیاسی – اجتماعی و فرهنگی ما در حال حاضر بر مبنای ارزش ها و فرهنگ های دینی شکل گرفته است. یکی از سوالات اساسی که در بالا ذکر شد و سوال دیگری در اینجا ذکر می شود و ما هدف اصلی مان پاسخ گویی به این دو سوال است و آن این که آیا ما به شکل صحیحی در مقابل این تعارضات واکنش نشان می دهیم و سعی در حفظ فرهنگ و ارزش های اسلامی مان هستیم؟ می کوشم در قسمت پایانی به این دو سوال پاسخ گویم:
نه فقط ما ایرانیان بلکه کل مسلمانان باید در قبال این تخریب و تبلیغاتی که رسانه ها و سیاست غرب علیه اسلام می کند پاسخ گو بوده و به شکلی که الآن ما مسلمانان، متأسفانه چه در کشورهای غربی و چه در کشورهای مسلمان خودمان را منزوی و از جامعه جهانی به دلیل مسیحی و... بودن جدا کرده، در حالی که سیاست غرب هم این است به جای سازگاری و مشارکت فعال در جامعه ی جهانی به شکلی معقول و منطقی، خودمان را جدا می کنیم و می بینیم.
و یک جامعه ای که در مقابل فرهنگ سایر جوامع خشک و سخت برخورد می کند. ولی بعد از زمانی عقب گرد می کند آن جامعه در مقابل فرهنگ سایر جوامع سر تسلیم فرود می آورد و فرهنگ آن جامعه را قبول می کند.
بنابراین برخورد با سایر فرهنگ ها نباید و نه با مسائل فیزیکی حل شود و نمی شود. و برخورد قیم مابانه – انسدادی به شکل غیر فرهنگی، وضعیت را بحرانی تر خواهد کرد. بلکه این مسائل فرهنگی که الآن در عرصه ی جهانی شدن (دهکده ی جهانی) قرار داریم، باید با بخش مدنی جامعه ( با تفکر و اندیشه) حل شود.
و درست در حفظ فرهنگی و ارزشی جامعه ی خودمان هم باید این گونه عمل کنیم (با استدلال و تفکر و اندیشه) این مفاهیم اسلامی را به نسل جدید ارائه بکنیم و نه با زور. یکی از ضربات سنگینی که به انقلاب اسلامی ایران، غرب وارد آورد این بود که شهید بهشتی و متفکر شهید مرتضی مطهری را که توانسته بود در دین انقلابی علمی کند را و به شکل استدلالی دین را ارائه و تبلیغ می کردند آن دو را شهید کردند. (و شهید بهشتی که در سازمان دهی کردن روحانیت و دین و جامعه) قوی بود.
پس آموزش های ما باید به گونه ای باشد که امثالی مانند مطهری و شهید بهشتی تربیت شوند و نه عده ای مقلد و حفظ کنندگان طوطی وار.
بعد از آنان، آمدند با هنجاری کردن دین و ارزش های اسلامی و به شکل ظاهری آن را به نسل جوان و افراد جامعه تحمیل کردند و نه با استدلال و منطق و فکر و اندیشه و طبیعی است که جذابیت هر فرهنگ و دینی در محتوای آن است یعنی در این که آن محتوای دین و مکتب فرهنگی چقدر با عقل و فکر و اندیشه سازگاری دارد. نه در شکل ظاهری آن و به گونه ای تحمیلی که این تحمیل متأسفانه بیشتر از طاقت افراد جامعه است، این وضعیت را بحرانی تر می کند و افراد جامعه باید قبول کنند البته بدون سوال، در این وضعیت، افراد روشنفکر مجاب نمی شوند.
متأسفانه آموزش و پرورش و دانشگاههای ما هم این گونه شده و احمق پرور و مدرک گاه گردیده است.
در محافل علمی پایه ای ترین مسئله آموزش استدلالی، و بحث به شیوه تفکر و به کار گرفتن عقل است نه حفظ کردن و تقلید کردن طوطی وار که علوم انسانی ما هم متأسفانه به این روز دچار شده علوم انسانی ای که از غرب وارد شده بدون هیچ فکری روی آن و بدون هیچ سوال و استدلالی ما فقط آن را حفظ می کنیم و ارائه می دهیم.
متأسفانه ما نه فقط در عرصه ی فرهنگی و آموزشی بلکه در کل کارهایمان این گونه عمل می کنیم تقلید بدون فکر در معماری ما در شهرسازی بدون برنامه ما و کارهای بدون برنامه و برنامه ی بدون اندیشه و فکر و تقلیدی و تا زمانی که سیستم سیاسی ما با آزمون و خطا عمل می کند، و نه با فکر و اندیشه این مشکلات حل نخواهد شد یک وزیری می آید یک سال از آموزش رایگان کم می کند یکی می آید یک سال به آموزش و پرورش اضافه می کند، نه، این ها دردی را دوا نخواهد کرد مشکل ما این ها نیستند بلکه مشکل در چگونگی ارائه و انتقال فرهنگ و ارزش به طور کلی است. (آموزش به کارگیری عقل و فکر و اندیشه). ما می گوییم باید تولید و صنعت و در کل اقتصادی قوی داشته باشیم ولی چگونه با چه راه حل و تفکری با چه برنامه ای با چه مدل جامع اداره ی کشوری و با چه نیروی انسانی ای و با چه دانش و تفکری می خواهیم جامعه را در مسیر درست به حرکت در بیاوریم مهم این ها هستند نه پست و مقام و نه فقط ظواهر قضیه.
«بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد»
حافظ
رساله از مصطفی سید رنجبر.
تقدیم به استاد عزیزم جناب آقای دکتر محسن علایی.
والسلام
منبع: وبلاگ جامعه شناسي http://social-me.blogfa.com/post-6.aspx
موضوعات مرتبط: تحلیل مسایل تاریخی دهستان




















