لطفا از تمام
مطالب مربوط به روستای حور دیدن فرمایید.
http://www.hur.blogfa.com
یادش بخیر٬ بچه که بودیم عید را به خاطر لباس نو و عیدی گرفتن هامون از بزرگترها دوس داشتیم. هنوز هم صدای اسکناس های تازه پدربزرگ در گوشم مانده است و خوش رنگی تخم مرغ های مادر بزرگ در خاطراتم زنده است. خدایشان بیامرزد از وقتی رفتن دیگر از خوشحالی عید نه صدایی شنیدم و نه رنگی دیدم. بچه که بودیم در کرسی همیشه گرم مادر بزرگ همراه با اشعار پدر بزرگ شاد بودیم ولی افسوس که دیگر نه کرسی هست و نه پدر بزرگ و نه مادر بزرگ...
روزی میشود که حسرت این روزها را خواهیم خورد پس بیایید در سال جدید قلب های مان را خانه تکانی بدهیم و از نو رنگ محبت بزنیم.
تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۱ | 20:21 | نویسنده : هور اوشاغی |





















لطفا از دیگر مطالب مربوط به روستای حورنیز دیدن فرمایید